-
خدا رحمت کند سعدی را!
سهشنبه 26 خرداد 1394 02:14
واقعا چه شاعر عجیبی است این سعدی.! بخوانید لطفا! دو هفته میگذرد کان مه دوهفته ندیدم به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم حریف عهد مودت شکست و من نشکستم خلیل بیخ ارادت برید و من نبریدم به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی به جای خود که چرا پند دوستان نشنیدم مرا به هیچ بدادی خلاف شرط محبت هنوز با همه عیبت به جان و دل...
-
بدن انسان پس از مرگ
پنجشنبه 21 خرداد 1394 23:39
این مطلب را تازه خوانده ام. جالب است. چون بلاگفا هنوز مشکل دارد و نمیتوانم آن را در مدیکال هیستوری منتشر کنم، اینجا امانت میگذارم تا بعد. چه اتفاقی پس از مرگ برایمان رخ می دهد؟ اغلب ما ترجیح می دهیم در مورد اتفاقاتی که ممکن است بعد از مرگ برایمان رخ دهد فکر نکینم اما آنطور که در کتب آسمانی آمده، مرگ سرچشمه حیات است و...
-
!!!
چهارشنبه 20 خرداد 1394 17:38
-
دکان مقالات علمی-پژوهشی
چهارشنبه 20 خرداد 1394 15:08
کفری ام؟ بله. زیاده هم. چرا؟ از خیلی چیزها و این بار از دست مقالات علمی-پژوهشی. ماجرا این است که بنده و جناب سروش خان نبوی یک مقاله مشترک علمی-پژوهشی داشتیم که فرستاده بودیم برای بررسی. کی؟ حدود یکسال پیش. داور نخست آن را تایید کرد. داور دوم بعد از کلی لفت دادن و وقت کشتن و طی شدن ایام تابستان و پیدا کردن خودش آن را...
-
تو هم رفتی، ولی اما چرا زود؟
سهشنبه 19 خرداد 1394 14:27
این شعر را که مطابق معمول به عمد بلند گفته ام به استقبال و تضمین از یک بیت نظامی در خسرو و شیرین ساخته ام. تجربه نسبتا متفاوتی است. خواستم سطوح مختلف زبانی را در آن به هم بیامیزم. یعنی همان کاری که در نثر می کنم. برای همین زبانش یکدست نیست. شاید یک روز آن زبان را پیدا کردم، ولی الان انگاری زود است. تو هم رفتی ولی.....
-
نمیشه
سهشنبه 19 خرداد 1394 14:19
این ترانه قدیمی است و از اولین تجربه های شعر عامیانه گفتن است. بد نیست بخوانید. توی خونم مرضی نشسته و پا نمیشه آمپولای جورواجور زدم مداوا نمیشه من نمیدونم از این اوضا کجا فرار کنم میخوام از دنیا برم بدون ویزا نمیشه همه دنیا شده واسم یه زندون کوچیک هر چیام زور میزنم قفل درش وا نمیشه شعرمم که پا میشه نمیدونم چی...
-
پرسشی دارم، ز پاسخگوی مجلس باز پرس
دوشنبه 18 خرداد 1394 21:14
امروز یکی از همراهان برای بنده پیامکی فرستاده بدین شرح: استاد عزیز! شما را دوست دارم برای چیزی که نیستید و به خاطر آن هیچ وقت هستید و دوستتان ندارم برای چیزی که می توانید هستید و به خاطر آن همیشه نیستید! عجالتا، چون نمی دانستم چه قصدی دارد، رندی کرده در پاسخ نوشتم: همچنین! احساس آدمها به هم متقابل است مومن! اگر کسی از...
-
به یاد یار و دیار
دوشنبه 18 خرداد 1394 21:02
-
غرغرهای یک بچه کرگدن مدنی بالطبع/ بادداشت ششم
دوشنبه 18 خرداد 1394 20:41
تو دیر بزی، که ما گذشتیم ییش از هزاربار گفته بودم، حتی خواهش کرده بودم، آرام براند. گوشش بدهکار این حرفها نبود. جان به سر میکرد آدم را با سرعتش. فکر میکرد از ترس این حرفها را میزنم، غافل از اینکه خودم بودم که رانندگی یادش دادم. میگفت همانطور که رانندگی میکند میتواند پشت فرمان پیازداغ هم درست کند و اساماس...
-
حیف اون حرفای خوبی که بهش عمل نکردی
پنجشنبه 14 خرداد 1394 20:32
چند وقت پیش یک شعر عامیانه دیگر گفتم که مطابق معمول بلند بود و قصد داشتم در آن برخی چیزها را تجربه کنم. بخشهایی از آن را اینجا میگذارم برای سرگرمی عزیزان. شاد باشید نه به اون حرفا که گفتی، نه به اون کارا که کردی حیف اون حرفای خوبی که بهش عمل نکردی کارایی گفتی که کردی کارایی کردی که گفتی اگه گفتی چرا گفتی؟ اگه کردی چرا...
-
غرغرهای یک بچه کرگدن مدنی بالطبع/ یادداشت پنجم
پنجشنبه 14 خرداد 1394 19:05
چی زمستون؟ چی بهاره؟ این بهاره یا زمستون؟ چی زمستون چی بهاره؟ کی میخواد زمونه پاشه غصهها رو سر بیاره چیکارش داری؟ ولش کن، بذار اینجوری بمونه سرنوشته بذار امشب با تو سر به سر بذاره میوه که نداشته باشه دیوونهس اگه کسی که شاخه رو گرفته دستش اونو تا پایین بیاره درستو خوندی که خوندی حالا مونده تا بفهمی اعتبار و احترامت...
-
غرغرهای یک بچه کرگدن مدنب بالطبع/ یادداشت چهارم
پنجشنبه 14 خرداد 1394 19:03
اندر بلای سخت پدید آید؟ داشتم توی جایم وول میخوردم و مزمزه میکردم که بالاخره از جایم بلند شوم یا نه که مادرم آرام به پهلویم زد: «بیدار شو عزیزم!». خواستم خودم را لوس کنم و روز تولدم را تخت بخوابم که صدای پدر هم بلند شد: «پاشو پسر»! این یکی شوخیبردار نبود. غرغرکنان بلند شدم: «چرا شما همش زور میگین؟». مادر گفت: «باز...
-
چه گویم که ناگفتنم بهتر است
پنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 23:23
شاعری روزی گفت: دوستی با هر که کردم خصم مادرزاد شد... سعدی هم گفت: یا وفا خود نبود در عالم/ یا کسی اندر این زمانه نکرد/ کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد... دیگر چه بگویم خوب است؟ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! م.ب.
-
چند تجربه در شعر
سهشنبه 22 اردیبهشت 1394 22:27
تازگی ها، یعنی از وقتی نامه های بیهوده نمی نویسم، توجهم به شعر جلب شده. راستش هیچ وقت شعر درست و درمانی نگفته ام و اگرچه گزیده شعرهایم یکبار چاپ شده هیچ حرفی در سرایش شعر ندارم. این روزها دارم تمرین می کنم کمی شعر بگویم و در نتیجه کلماتی مانند نمونه های زیر را به هم می بافم که اساسا خنده دار است. آنها را اینجا گذاشتم...
-
غرغرهای یک بچه کرگدن مدنی بالطبع. یادداشت سوم
سهشنبه 22 اردیبهشت 1394 22:15
فواید هورمون کرگدن وجود نه گسستن و نه پیوستن، هیچ یک، همیشه خوب نیست. اینکه گسستن از کجا و که و از چه باشد و پیوستن به کجا و که و به چه، اهمیت دارد لابد، وگرنه دستکم حافظ نمیگفت: «رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار/ دستم اندر دامن ساقی سیمینساق بود». نیازی به نقل راویان اخبار و طوطیان شکرشکن شیرینگفتار نیست، چون «من...
-
غرغرهای یک بچه کرگدن مدنی بالطبع. یادداشت دوم
سهشنبه 22 اردیبهشت 1394 22:13
شب غریب چو آواز آشنا شنوی چه های و هوی برآید ز مردگان قبور دمدمای غروب بود که زدم بیرون. هوا سرد شده بود و باد تندی میآمد. دوباره سرما خورده بودم و سست بودم. شهرام جلو کبابیاش دود بزرگی راه انداخته بود و علی داشت از چوبهای گر گرفته جعبههای شکسته، زغال میساخت. صدای اذان که بلند شد، راه افتادم بروم قهوهخانه...
-
غرغرهای یک بچه کرگدن مدنی بالطبع. یادداشت نخست
سهشنبه 22 اردیبهشت 1394 22:12
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بیدرد ندانی که چه دردی است «ماندن» همیشه به معنی در امان بودن و «رفتن» همواره مقدمه رسیدن نیست. برای همین گفتهاند: «پاکیزهتر از آب نباشد چیزی/ یکجا که کند مقام گندیده شود». این درست که «آب به آبادانی میرود و راه خودش را پیدا میکند»، اما نه همیشه نه همهوقت. گاهی هم بینوا سر...
-
یادداشت های ویژه نامه روزنامه اعتماد
سهشنبه 22 اردیبهشت 1394 22:10
درود بر همراهان قدیمی مدتی است برای ویژه نامه کرگدن که هفته نامه لایی روزنامه اعتماد است ستونی می نویسم با عنوان «غرغرهای یک بچه کرگدن مدنی بالطبع». از اسمش معلوم است که غرغر است و نک و ناله. گفتم شاید دوست داشته باشید بخوانید. برای همین، اینجا شماره های منتشر شده را می گذارم. شاد باشید م.ب.
-
بنشینم و صبر پیش گیرم... (سعدی)
یکشنبه 16 فروردین 1394 16:15
ای سرو بلند قامت دوست وه وه که شمایلت چه نیکوست در پای لطافت تو میراد هر سرو سهی که بر لب جوست نازکبدنی که مینگنجد در زیر قبا چو غنچه در پوست مهپاره به بام اگر برآید که فرق کند که ماه یا اوست؟ آن خرمن گل نه گل که باغست نه باغ ارم که باغ مینوست آن گوی معنبرست در جیب یا بوی دهان عنبرینبوست در حلقه صولجان زلفش بیچاره...
-
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
سهشنبه 11 فروردین 1394 13:09
عشق چیست جز مشارکت دو روح که در آن، همه مرزها برمیخیزند برای یگانگی و رسیدن به کیفیتی متعالی در زمین؟ عشق بهشت من بود... و حال، نیک بنگر «ای هجوم زلف» که مرا در این «قحط پریشانی» در کجا و در چه حال رها کردهای؟ ...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 26 اسفند 1393 00:16
نوروز باستانی بر همه همراهان دیروز و سالهای گذشته و خوانندگان و بازدیدکنندگان این وبلاگ خجسته باد. سالی خوب و خوش برای همه آرزو می کنم با مهر و ارادت- م. باغبان
-
سیگارها نشانه با تو نبودن است
سهشنبه 26 اسفند 1393 00:10
-
برای دوستی که هم آمدنش خطا بود و هم رفتنش خطا
سهشنبه 26 اسفند 1393 00:08
-
برای بچه هایم که کیلومترها از من دورند...
جمعه 7 آذر 1393 16:49
جمعه است بچه ها. مثل همه جمعه ها دلگیر و غمگین و امروز استثنائا خاکستری و بارانی. دورم و دورید. مترها، کیلومترها، فرسنگها. همچنان که کار می کنم و می نویسم، یکی از آهنگ های ام کلثوم را گوش می کنم و این بیشتر آدم را آتش می زند. کاش عربی می دانستید و می فهمیدید چه می گوید و چگونه می گوید. برایتان ترجمه نصفه و نیمه ای می...
-
سخنی پس از روزها...
شنبه 25 مرداد 1393 20:07
دل است دیگر. گاهی می گیرد و گاهی نمی گیرد. تجربه این دومی را زیاد ندارم. بیشتر دلگیرم و دلمشغول تا فارغ دل و آسوده. چرا؟ نمی دانم. مدتهاست انگار که ننوشته ام. حالا هم که دارم می نویسم، خوش نیستم. انگار کمی بیمارم. شاید هم کمی ناخوش. بیخودی لحظه ها را به هم می چسبانم تا تمام شوند و فردا روز از نو، روزی از نو. آن قدر سر...
-
برای پایان ترم دوم تحصیلی 1392-1393
سهشنبه 27 خرداد 1393 17:13
درود دوستان این ترم به خلاف ترم گذشته درسهای بنده سبکتر و در عوض سرم به مراتب شلوغتر بود. گاه آنقدر خسته بودم که تمرکز کافی نداشتم. بالاخره سفرهای طولانی رستم را هم از پا در می آورد، چه رسد به این بنده را. چند روز دیگر امتحان درسهای ادبیات و مبانی داستان نویسی است. بعید میدانم موفق به حضور در جلسه امتحان شوم و از این...
-
جزوه کامل درس ادبیات فارسی
پنجشنبه 1 خرداد 1393 13:16
درود همراهان گرامی خواستند تا جزوه درس ادبیات را دوباره در وب قرار دهم. این هم لینک دانلودش. شاد باشید http://s5.picofile.com/file/8110306368/jozveh_kamel_farsi.pdf.html
-
درود بر همراهان گرامی
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 15:47
درود دوباره سر کلاسهای درس و به همراهان گرامی عرض کرده ام که مدتی است با برخی دوستان نزدیک به حفظ قرآن کریم مشغول شده ایم. بدین منظور، روزی یک آیه از قرآن را حفظ می کنیم و بنده برای هماهنگی آیه هر روز را با پیامک یادآوری می کنم. وبلاگی هم به نام مطالعات قرآنی درست کرده ایم با آدرس quranstu.blogsky.com که در آن برخی...
-
بدون شرح
چهارشنبه 20 فروردین 1393 01:28
و آدم اگر دلش بگیرد دردش را به کدام پنجره ای بگوید تا دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود؟
-
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
جمعه 15 فروردین 1393 21:14
زمانه درسی آزادوار داد مرا / زمانه را چو نکو بنگری همه پند است به روز نیک کسان گفت تا تو غم مخوری / بسا کسا که به روز آرزومند است درود بر دوستان و همراهان گرامی امید که سال نو برای همه خوب و خوش بوده باشد. از پیامها و پیامکهای شما سپاسگزارم. خدا از بزرگی کمتان نکند. این بنده هم به برکت دعایتان خوب است و یک هفته ای است...