عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)
عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)

درود بر همراهان گرامی

درود دوباره

سر کلاسهای درس و به همراهان گرامی عرض کرده ام که مدتی است با برخی دوستان نزدیک به حفظ قرآن کریم مشغول شده ایم. بدین منظور، روزی یک آیه از قرآن را حفظ می کنیم و بنده برای هماهنگی آیه هر روز را با پیامک یادآوری می کنم. وبلاگی هم به نام مطالعات قرآنی درست کرده ایم با آدرس quranstu.blogsky.com که در آن برخی موضوعات مهم و کتابهای مفید را معرفی می کنیم. هر یک از همراهان که علاقمند است به این جمع پراکنده که شعارش «تنها روزی یک آیه از قرآن» است بپیوندد کافی است پیامی برای این بنده بگذارد پیامکی بفرستد یا تماسی بگیرد.

می دانید؟ ما حقیقتا به قرآن بدهکاریم و خوب نیست همیشه همین طور بدهکار بمانیم. با همراهان حافظمان قصد کرده ایم که اگر این کار ثوابی دارد، ثوابش به همه انسانها - چه آنها که به دنیا آمده اند و چه آنها که نیامده اند- برسد. حال اگر پروردگار متعال صلاح نمی داند این ثواب به دشمنان خدا و دین یا هر کس دیگری برسد، اختیار همه چیز و همه کس را دارد و ما تابع آفریدگار خویشیم. افرادی هم به ویژه در ذهن هر یک از ما جای دارند: انبیا و اولیا و ائمه معصوم و فرشتگان الهی و رفتگان و عزیزان خودمان که در این فهرست پررنگتر می شوند.

می دانم مشکلات زندگی فرصت انجام بسیاری از کارهای خوب را از ما گرفته، ولی گمان نمی کنم خواندن یا حفظ روزی یک آیه از قرآن خسارت و ضرر برای کسی محسوب شود. نمی دانم! شاید لازم باشد تلاش کنیم زندگی های مضطربمان را اندکی با آرامش پیوند دهیم و زمین را -فقط در حد کمی- جای بهتری برای زندگی کنیم. 

ارادتمند شما - م. باغبان 

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین قوامی سه‌شنبه 23 اردیبهشت 1393 ساعت 03:24 http://ghavamihosein.blogfa.com/

«بیداری»

یکی فریاد کشید ..... های.... !
کس ، اینجا نیست؟!
آنچنان نعره ی جانانه ای از عمق وجود
که همه هیبت آن بهت و سکوت ،
سخت بر خود لرزید
مرغکی جیغ کشید ، جَست و از شاخه پرید
باز پیوند سکوت .........،همچو سحری گیرا
دست مهری به سر و گوش چنان خانه ی تاریک کشید
باز فریاد که های .......همه خوابند ؟
پسِ آن ......، خنده ی رندانه ی ابلیس که .....آی ....
کیستی ای شبح ، این گونه به دنبال که میگردی ؟ هان......؟
کس بر این خانه ی دل پیدا نیست
سالها میشود اینگونه همه در خوابند
نکند وجدانی ؟ .....پی بیداریِ دل میگردی؟......
بی جهت زحمت خود می داری !
زود باشد که تو هم ، بر داری......
کودکی از پس یک قاب سترگ
همچو یک بره گریزان ز پی اش پنجه ی گرگ
جَست و بس ناله کنان
خود بر آغوش نوازشکر وجدان بسپرد
که کجا بودی و آسوده کجا میگشتی
سالها چشم به راحت بودم
دلم اینگونه در این خانه ی ویرانه فسرد
گفت، ابلیس که خود دیده تورا بر داری
شکر، اینگونه تو را میبینم
ای دلاور که هنوز
سر پایی و چو من بیداری...........

H.ghavami21/2/1393
ارادتمندم

درود برادر. سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد