عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)
عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)

بنشینم و صبر پیش گیرم... (سعدی)

ای سرو بلند قامت دوست

وه وه که شمایلت چه نیکوست


در پای لطافت تو میراد

هر سرو سهی که بر لب جوست


نازک‌بدنی که می‌نگنجد

در زیر قبا چو غنچه در پوست


مه‌پاره به بام اگر برآید

که فرق کند که ماه یا اوست؟


آن خرمن گل نه گل که باغست

نه باغ ارم که باغ مینوست


آن گوی معنبرست در جیب

یا بوی دهان عنبرین‌بوست


در حلقه صولجان زلفش

بیچاره دل اوفتاده چون گوست


می‌سوزد و همچنان هوادار

می‌میرد و همچنان دعاگوست


خون دل عاشقان مشتاق

در گردن دیده بلاجوست


من بنده لعبتان سیمین

کاخر دل آدمی نه از روست


بسیار ملامتم بکردند

کاندر پی او مرو که بدخوست


ای سخت‌دلان سست‌پیمان

این شرط وفا بود که بی‌دوست


بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله کار خویش گیرم 

ادامه مطلب ...

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟


عشق چیست جز مشارکت دو روح که در آن، همه مرزها برمی‌خیزند برای یگانگی و رسیدن به کیفیتی متعالی در زمین؟ عشق بهشت من بود... و حال، نیک بنگر «ای هجوم زلف» که مرا در این «قحط پریشانی» در کجا و در چه حال رها کرده‌ای؟ ...