عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)
عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)

این نظم را به شوخی برای پسرکم نوشتم که زیرشلوار مرا پوشیده بود

ای در به در پدر بیامرز

شلوار مگر خودت نداری؟

تا هست تو را مزاج صبیان

با همچو منی چه کار داری؟ 

ادامه مطلب ...

این هم شعری درباره عشق

گفتم نگویمت که چسان بی‌تو می‌گذشت

این بیست سال با همه روز و سالهاش

هر ثانیه بسان یکی قرن بس دراز

غم بود و عشق و داغ دل و شور و حالهاش 

ادامه مطلب ...

نمونه یک نامه دوستانه (تقدیم به همه همراهان ترم گذشته: ادبیات فارسی، ادبیات عرب، و تصحیح متون)

این نامه را در برخی کلاسها خوانده ام و در برخی دیگر نه. یکی از دوستان امر کرد آن را اینجا هم بگذارم. بر دل و دیده! این نمونه را هم یادگار داشته باشید از این بنده.

***

آن بیرون دارد باران می‌بارد. می‌گویند ابرها بی‌بهانه اشتیاقی نمی‌گریند. باید سبزه‌ای، درختی، حیاتی باشد. پرده‌های متراکم اشک در چشمان لبریز من در شوق نوری، لبخندی، مهری روی هم پشته می‌شوند و بهانه پیدا نمی‌کنند. چه ابر فلک‌زده‌ای باید باشد این توده متراکم که اینجا، بر سر این خاک مرده با بیست میلیون گور متحرکش بهانه جسته است!

 

ادامه مطلب ...

یک چهارپاره قدیمی (تقدیم به جناب نیکخواه عزیز)

این چهارپاره را یک روز سر یکی از کلاسها خواندم تا بگویم شعر هم می تواند نوعی روایت داستانی داشته باشد. گرچه این نوشته شعر خوبی نیست، ولی در حد یک تجربه بد نیست و البته متعلق به 17 سال پیش است. دوست عزیزم جناب آقای جهانگیر نیکخواه خواستار نسخه ای از گزیده شعرها (بخوانید معرها)ی این بنده بودند که 11 سال پیش با عنوان «کوچه باغ شورش» به چاپ رسیده. چون فقط نسخه ای غلط گیری شده و خط خطی از آن کتاب داشتم که قابل اهدا نبود، آن چهارپاره را در اینجا قرار دادم برای تقدیم به حضورشان. آن شعر با یک تک بیتی شروع می شود بدین ترتیب: 

وصال ما در این دنیا اگر خوابی خیالی بود / قرار ما بماند جاودان تا عالم دیگر.


بار آخر

خداحافظ!... بدین امّید آن شب

تو را تنها رها کردم... و رفتم

تو را ای یادبود زندگانی

بدان دنیا رها کردم... و رفتم

 

ادامه مطلب ...

یادداشت: از این همه دریغ که من میخورم چه سود؟

پیش دیدگانم عکس مردی است که روزی تنها مرد همه زندگیم بود. تصویری با یک خط مشکی مورب در گوشه بالای سمت چپش که نشان از رفتن دارد. رفتن یک مرد؛ رفتن یک زندگی؛ و رفتن همه دلخوشیهای من.

تا بود دلم به جایی بند بود. تا بود زمین زیر پایم را استوار می یافتم. سالهاست نه بند جایی هستم و نه اعتمادی به این زمین لغزان دارم. یادش بخیر، روانش شاد!


کپی برابر اصل کردن مدارک تحصیلی

درود بر شما

دیروز از بنده خواستند مدارک تحصیلی ام را کپی برابر اصل کنم. جستجو کردم و چیزی دستگیرم نشد که چگونه باید این کار را انجام دهم. برخی گفتند خود دانشگاه ها این کار را انجام می دهند و دانشگاه آن را مربوط به دادگستری دانست. اما بر خلاف همه این اقوال مسئولیت کپی برابر با اصل کردن مدارک به عهده دفاتر اسناد رسمی گذاشته شده. بنابراین، اصل و کپی مدارک را برای برابر با اصل کردن به نزدیکترین دفتر اسناد رسمی ببرید. شاد باشید

ادبیات پیامکی

موبایل خیلی چیز دوست داشتنی ای نیست، دست کم برای آنها که نمیخواهند همیشه در دسترس باشند عذاب است. اگر خاموش باشی یا جواب ندهی «فرهنگ استفاده از موبایل» را بلد نیستی و اگر از بیخ موبایل نداشته باشی عندالضروره به دردسر می افتی. در عین حال، پیامک چیز خوبی است و اگر یاد بگیریم کارهایمان را با پیامک انجام دهیم هم حریم خصوصی دیگران را به هم نزده ایم و هم خیالمان راحت است که مطلبمان را رسانده ایم.

 

ادامه مطلب ...

«کتابگردی» در روزی بارانی. گزارش از: محسن باغبان

گمان می‌کنم واژه «کتابگردی» هم مثل «بازارگردی» از برساخته‌های خودم باشد. اگر هم نباشد، من از آن به جای عبارت منحوس و تریلی‌واژة «قدم زدن در کتابفروشیهای خیابان انقلاب برای آشنا شدن با کتابهای نو و کهنه و سایر منافع جلیه و خفیه این کار» استفاده می‌کنم. 

ادامه مطلب ...