عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)
عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)

این روزها این ابیات را فراوان یاد کرده ام


نمی دانم  چه می خواهم خدایا

به دنبال چه می گردم شب و روز 

چه می جوید نگاه خسته من

چرا افسرده است این قلب پرسوز 


ز جمع آشنایان می گریزم

به کنجی می خزم آرام و خاموش 

نگاهم غوطه ور در تیرگیها

به بیمار دل خود می دهم گوش 


گریزانم از این مردم که با من

به ظاهر همدم و یکرنگ هستند 

ولی در باطن از فرط حقارت

به دامانم دو صد پیرایه بستند 


از این مردم که تا شعرم شنیدند

برویم چون گلی خوشبو شکفتند 

ولی آن دم که در خلوت نشستند

مرا دیوانه ای بدنام گفتند ...


فروغ فرخزاد


درود بر همه خوانندگان این وبلاگ

سپاسگزارم. از همه مهربانیها و اظهار لطفهایتان. شاد و تندرست باشید

ارادتمند- م. باغبان

فقط یک درخواست

دوستان و همراهان گرامی

درود

مدتهاست گرفتار موضوعی جانکاهم. لطفا برای این بنده دعا بفرمایید، بلکه به برکت دعای شما «گره از کار فرو بسته ما بگشایند».

سپاس از همه عزیزان

باغبان


ادب از که آموختی؟

بنده هم مانند بسیاری از خوانندگان این نوشته روزی در مقاطع مختلف دانش آموز و دانشجو و طالب دانش بوده ام و با وضعی که دارم، گمان می کنم تا آخرین نفس هم در این حال بمانم. در طول این مدت رفته از عمر، پای درس استادان بسیاری نشسته ام و از افراد مختلف استفاده کرده ام. کاستیهای طبیعی درسها و رفتارهای انسانی آنان را به خاطر سپرده ام و تلاش کرده ام هر چه از دیگران نمی پسندم برای خود نیز نپسندم و بالعکس. ولی امروز می بینم آنچه رفتار ناپسند دیگران می پنداشتم، حاصل واکنشی طبیعی به کنش های ناپسند اجتماعی و شخصی دانشجویانشان بوده است و ظاهرا در این باره حق داشته اند.

مثلا، فکر می کنید چرا کمتر کسی حوصله نوشتن وبلاگ و قرار دادن درسهایش در این فضا را دارد؟ بلد نیستند از این امکان استفاده کنند؟ آن را ناکارآمد می دانند؟ کارهای مهم تری دارند؟ یا احساس می کنند ظرفیت چنین کاری در جامعه ما وجود ندارد؟

فکر می کنید چرا نمره های درسی را اعلام نمی کنند تا همه ببینند و بدانند؟

بنده امروز به همین یک فقره اشاره می کنم تا روشن شود یک جامعه رو به رشد و فهیم با جامعه ای که ادای این چیزها را در می آورد چقدر فرق دارد؟

یک جامعه فهیم وقتی فهرست نمرات را در جایی می بیند، فقط به نمره خودش کار دارد نه نمره دیگران. مگر اینکه بخواهد به کسی که در دسترس نیست خبری بدهد. ولی جامعه ای که ادای فهمیدگی را در می آورد در حال مقایسه نمره خود با نمره دیگران است برای اینکه ببیند معلمش کارش را درست انجام داده یا نه تا بعد بتواند در اعتراض به آن بنویسد: «به بسیاری از دانشجویان بی استعداد نمره عالی داده اید در حالی که به من که همه تکالیفم را انجام داده و در همه کلاسها حضور داشته ام و نمره آزمونم بالا بوده محبتی نداشته اید»!

...

حتما شنیده اید که مسافری در بیابانی می رفت. در راه مردی را دید که از شدت تشنگی بیهوش بر زمین افتاده. بالای سرش رفت و از آب و نان خود به او داد تا حالش جا آمد. بعد هم او را سوار اسب خود کرد تا بیشتر آزار نبیند. مرد پیاده وقتی خود را سوار بر اسب دید ناگهان پا بر شکم حیوان کوفت و به تاخت از آنجا دور شد. مرد نیک سیرت همانطور که دور شدن او را نگاه می کرد فریاد زد: مالم حلالت باشد برادر، ولی مردم با شنیدن این رفتار تو آئین جوانمردی را ترک می کنند. این یکی حرامت باشد که منع خیر کردی و سبب شدی دیگر پس از این کسی به یک مسافر تشنه اعتماد نکند.

گمان می کنم آنچه را باید می گفتم گفتم و نیاز به توضیح بیشتر ندارد. البته، بنده این مطلب را با کمال شرمساری برای استحضار عده قلیلی نوشته ام. دوستان مهربان و همراهان عزیز دیگر که خود از این رنجها آگاهند، بر این بنده ببخشایند. شاد باشید. م. باغبان


و ساعت چهار بار نواخت... (ورود نمره های آزمون در سامانه)

درود

دیشب با وجود خرابی مکرر اینترنت، همه نمرات همراهان در سامانه دانشگاه ثبت شد. با پایان این مرحله، رسما کار معلمی این بنده نیز در این ترم به پایان رسید. همراهان عزیز می توانند تا شروع ترم بعدی دست کم چند ساعتی استراحت کنند. 

برای همگیتان دل خوش آرزو می کنم و به خدای بزرگتان می سپارم. در پناه حق باشید.

دوست و همراه شما- م. باغبان 



این نظم را به شوخی برای پسرکم نوشتم که زیرشلوار مرا پوشیده بود

ای در به در پدر بیامرز

شلوار مگر خودت نداری؟

تا هست تو را مزاج صبیان

با همچو منی چه کار داری؟ 

ادامه مطلب ...

این هم شعری درباره عشق

گفتم نگویمت که چسان بی‌تو می‌گذشت

این بیست سال با همه روز و سالهاش

هر ثانیه بسان یکی قرن بس دراز

غم بود و عشق و داغ دل و شور و حالهاش 

ادامه مطلب ...