عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)
عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)

درود دوباره

حضور همه عزیزان که حتی وقتی این سرا خالی است پیام می گذارند و ابراز لطف می کنند عرض درود و سپاس دارم.

این وبلاگ در روزهایی که تلگرام و مانند آن نبود تنها وسیله ارتباطی مطمئن در دسترس بود و امروز هم با نبود آنها خاصیت خود را از دست نداده است. فرقش این است که آن روزها من معلمی دوره گرد بودم و حالا دیگر نمی توانم زیاد سرپا بایستم و به جای بیست-سی واحد در هر ترم، هر دو ترم یکبار ممکن است دو واحد زحمت بدهم. یاد عزیزان باشد گفته بودم که قول داده ام اگر نتوانم بایستم دیگر سر کلاس نروم. 

چیزهای دیگری هم البته هست. نمی دانم چرا حس می کنم «فصل گفتن» هم مثل «فصل نوشتن» تمام شده و بهتر است بقیه راه را تا می شود در سکوت و خاموشی بروم و بچه خوب و سر به راهی باشم از این بعد. شاید هم فقط این حسی زودگذر باشد و از عوارض بحران میانسالی.

در هر حال، چیزی که هنوز عوض نشده این است که برای همگی آرزوی شادی و تندرستی و خوشی دارم.

با احترام- م.ب.