عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)
عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)

یادداشت: برای همراهان ادبیات. اجازه بدهید کمی غر بزنم!

درود بر همه، به ویژه برخی عزیزان 

آقا، لطفا، خواهشا، شما را به مقدساتتان، به جان هر کسی که دوست دارید... وقتی برای بنده ایمیل میفرستید یا پیام میگذارید لااقل یک کار خوب هم انجام دهید. لازم نیست با استکبار جهانی دست به یقه شوید. اسم مبارکتان را یک گوشه بنویسید. ریا نمیشود به حضرت عباس. 

برخی عزیزان که برای این بنده تکلیف فرستاده اند، نام کاربریشان در ایمیل مثلا هست: mm1389 یا مثلا azita. همین و دیگر هیچ. ایمیلشان هم همین است، فقط یک a دورت بگردم، یاهو یا جیمیل دات کام سرش اضافه شده. خب، بنده از کجا باید بفهمم این نوشته از کدام بزرگوار است «وز کجا وز که خبر آورده»؟ 

عده زیاد دیگر که فایل را به ایمیلشان پیوست میکنند روی فایلها نامشان را ننوشته اند. این یعنی بنده باید برگردم و ببینم فلان فایل را از کجا دانلود کرده ام و اسمش را خودم تایپ کنم. از صبح تا حالا باور میفرمایید کارم همین بوده؟ 

پس، به حق صاحب همین روز جمعه و این دم اذان، لطفا اسم خودتان و مشخصات کلاستان را در نوشته ها و فایلهای ارسالی ثبت کنید. ثواب دارد. راه دوری نمیرود. 

برای نمونه، صاحب نوشته زیر خودش را به این بنده معرفی کند:


F M

با سلام خدمت استاد گرامی جناب دکتر باغبانی

 

تو که خندیدی پرستو توی لونه ش جا به جا شد دختر ترنج و نارنج قد کشید و پا به پا شد آینه از دست تو افتاد شب شکست و زیر و رو شد باد لب باغچه رو بوسید کاجمون خوش رنگ و بو شد

تو مثل ِ من این خیابان ها را گز نکردی که بفهمی شعر یعنی درد وقتی که رفتی و من هنوز بوی کبوتر ِ وحشی می دهم در به در ِ همان کوچه ی قدیمی دنبال ِ بق بقوی جفتم

بدرقه به پنجره که رسیدم رفته بودی تکان دادن دستت را ندیدم و آب را پشت سر کسان دیگری ریختم .پیچیدگی های یک رابطه ماندگار گفتی بیا آمدم شاید هم من گفتم بیا تو آمدی یک آمدنی رخ داده است یا من آمده ام یا تو آمده ای کاش این معما قابل حل بود

جوهر انگشتان مرده انگشتانم را تا مچ در جوهر مشکی فرو می برم و بالا به سوی آسمان می گیرم قطره های جوهر مشکی بر دستانم شره خواهند کرد و خواهم مرد از سیاهی جوهر مشکی روزی خواهم مرد .خاطره ای قدیمی صدای دوردست می آید صدای باد صدای به هم خوردن درِ خاطره ای قدیمی . . . . هر چه سعی کردم خاطره را به خاطر نیاوردم قدیمی بود


م.ب.

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین جمعه 13 دی 1392 ساعت 17:59

خیلی خوب بود

درود. چشمتان خوب می بیند. خوب باشید همیشه. سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد