عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)
عاقبت عدم فرار از مدرسه

عاقبت عدم فرار از مدرسه

درباره زبان و ادبیات فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر (منهای سیاست)

منت خدای را عزوجل (سخنی برای آغاز ، البته همراه کمی غرغر و آه و ناله)

دوستان عزیز، بازدیدکنندگان گرامی! 

درود بر شما 

پیشترها، این بنده حالی یا ذوقی برای نوشتن در فضای مجازی داشت و اکنون شش سالی هست که از  این کار دست کشیده است (آن مقدار هم که حال داشتم، تعداد نوشته هایم در مجموع به 30 پست نمیرسید در عرض دو سال). 

 

 این وبلاگ به اصرار یکی از دوستان ثبت شده و قرار است مطالبی درباره زبان و ادب فارسی، ویرایش و نگارش، و برخی چیزهای دیگر منهای سیاست در آن آورده شود. البته، هر وقت که حرفی برای گفتن باشد و وقت اجازه بدهد. فعلا، مطالبی که از گذشته بر جای مانده را در اینجا می گذارم و سعی میکنم ماهی یکبار هم آن را به روز کنم. اگر احیانا، خدای نکرده، پیامی برایم گذاشتید و دیرجواب دادم برای این است که من خیلی به دنیای مجازی کاری ندارم و هنوز مشغول فهم دنیای حقیقی ام. دنیای مجازی هم البته کمی خسته کننده است و چنگی به دل نمی زند، به ویژه از نوع وبلاگ نویسی اش. یک چیزهایی هم هست که آدم را در وبلاگها حرص می دهد، مثل این تعبیر «نوشته شده توسط» و... که مجبورم کرد بروم قالب را کمی ویرایش کنم تا اندکی مناسب حال باشد. قلم تاهوما و آریال هم باب طبعم نیستند و با آنها مشکل داشته ام و دارم. نیم فاصله هم که نمی شود گذاشت و در نوشتن فارسی و انگلیسی هم باید مواظب جا به جایی ها بود. اینها مشکلات اولیه نوشتن در فضای مجازی است. دسته بندی موضوعی نوشته ها، محدود کردن برخی نوشته ها برای افراد خاص، و ... هم در وبلاگ یا کار سختی است یا نشدنی است یا نیازمند رمزگذاری است که اگر من بخواهم رمز خواندن مطلب را به دوستی بدهم، بیمار که نیستم، خود مطلب را برایش با ایمیل می فرستم. از این جهات صفحات فیس بوک را بر وبلاگ ترجیح می دهم (می دانم ماهیت وبلاگ با شبکه های اجتماعی فرق دارد)، ولی چون استفاده از فیس بوک قانونی نیست یا نیازمند رد کردن فیلتر است صفحه ام را در آن دیس اکتیو کرده ام تا به قانون احترام گذاشته باشم. 

«دوستان عیب کنندم که» چرا این قالب ساده است و شکل خیلی خوبی ندارد. من سعی کردم رنگ زمینه و قلمهایش را ویرایش کنم، ولی کدنویسی اش خیلی خوب نیست یا بهتر بگویم خیلی مرتب و منظم نیست. طرحهای قالب هم همین هاست که می بینید و کار خاصی نمی توان برای زیباتر کردنشان کرد. حال و حوصله طراحی قالب یا استفاده از قالبهای رایگان موجود دیگر را هم ندارم. یک شب تا صبح روی این مطلب کار کردم و قالبهای زیادی را آزمایش کردم و نتیجه دلخواه حاصل نشد. ولش کردم به حال خودش. 

با این تفاصیل، اگر بگویید که با این همه ایرادگیری و عیبجویی چرا برای خودت سایت شخصی راه نمی اندازی که باب میلت باشد، عرض می کنم که این کار را هم چند سال پیش کردم و باز باب طبعم نبود. ضمن اینکه واقعا حوصله اداره کردن سایت شخصی و دنگ و فنگهایش را ندارم.

خب، فکر کنم به اندازه کافی غر زدم و اجر مدیران این پایگاه را هم ضایع کردم. آن نک و ناله ها به هیچ وجه دخلی به همت این بزرگواران ندارد و واقعا دستشان درد نکند که همین امکان را نیز در اختیار قرار داده اند. عرضم تمام. تا ببینیم بعد خدا چه میخواهد. شاد باشید

نظرات 5 + ارسال نظر
کمالی (دیده بان) جمعه 1 آذر 1392 ساعت 22:22

درود استاد
من که هر چه تلاش می کنم تکلیف برایتان ایمیل کنم نمی شود اگه ممکن دوبار ایمیل بنویسید همین جا
با تشکر

درود. برایتان ایمیل فرستادم. سپاس. م.ب.

جاسم ثمری پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 20:24

استاد من در مورد مطالب شما نظریه میفرستم به دستتان میرسه یا نه؟

درود. معلوم است پاسخها را ملاحظه نمی کنید.

داستان قصه رمان عاشقانه سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 22:58 http://way.blogfa.com

تویی آن غرقه به خونی، که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا، تو حسین خون خدایی
سرت از پیکر پاکت، که لب تشنه بریده
بدنت را که به خاک، سیه ای کشته کشیده
به لب آب روان کشته ی لب تشنه که دیده
چه بود جرم و گناهت که مرمل به دم ایی

تن عریان تو خونین، به زمین در بر زینب
شده درلوج خون، غرقه مه عنبر زینب
نبود بی تو دگر تاب و توان یاور زینب
چه کند خواهر افسرده به هنگام جدایی

به برت خفته به خون قاسم و عبدالله و جعفر
به دم تیغ جفا کشته تو دیدی علی اکبر
نه سلاح ماند، نه علم مانده، نه عباس دلاور
همه یاران تو در کربلا گشته فدایی

نه سری در بدن تو که ببوسم سر و رویت
نه تو را نای و گلویی که زنم بوسه گلویت
نه گلابی که بشویم بدن غالیه بویت
نه لباسی زتو برجا نه سلاحی نه عبایی
نه لباسی زتو برجا نه سلاحی نه عبایی

تویی آن غرقه به خونی که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا تو حسین خون خدایی
تویی آن غرقه به خونی که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا تو حسین خون خدایی


ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان را بر شما و تمام شیعیان جهان تسلیت عرض میکنم

درود
همچنین. سپاس

محمد رضانژاد چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 10:51

سلام استاد دانشجوی رشته تهیه و تولید فیلم هستم یه راهنمایی کنید که اول کدوم یک از تکالیفی روکه گفتید انجام بدم من اینجا دچار سردرگمی شدم که باید نمایشنامه ها رو بخونم یا داستان ها ر

درود. نماز که نمی خواهی بخوانی برادر تا ترتیبش بهم بخورد و باطل شود. تکلیف را هر طور دوست دارید به انجام برسانید. فقط لطفا انجام دهید. م.ب.

فصل سرد (هیـوا) پنج‌شنبه 18 مهر 1392 ساعت 14:17 http://hiwa-h.blogfa.com

درود حضرت باغبان
مهم نوشتن شماست گرچه این حقیر در خواندنشان کوتاهی میکنم. قالب را بهانه نکنید

به فضل خدا والا حضرت نیازی به خواندن این نوشته ها ندارید. از مهرتان سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد